31 سال پيش وقتي تقوايي نتوانست با مديران تلويزيون برسر ساخت مجموعه «كوچك جنگلي» كنار بيايد، سراغ «ناخدا خورشيد» رفت. او در اقتباس از رماني آمريكايي كه هواردهاكس فيلم هاليوودي مشهوري هم براساسش ساخته بود، بهشكل غريبي موفق شد با وفاداري به ساختمان رمان همينگوي، آن را با حال و هوايي كاملا بومي بسازد. تقوايي بهعنوان زاده جنوب ايران در ناخدا خورشيد توانسته همه چيز را جنوبي و ايراني كند. فيلم 30 سال پيش كه اكران عمومي شد، فروش بالايي نكرد و منتقدان هم اغلب پاي مقايسه ناخدا خورشيد را با فيلم داشتن و نداشتن به ميان كشيدند و حكم به برتري فيلم هاكس دادند در حالي كه فيلم هاكس جز در خط اصلي داستان نسبتي با رمان همينگوي ندارد و برعكس ناخدا خورشيد كاملا وفادار به رمان بهنظر ميرسد.
به اين ترتيب مقايسه ناخدا خورشيد تقوايي و داشتن و نداشتن هاكس از اساس خيلي منطقي بهنظر نميرسد. در گذر زمان ارزشهاي فيلم فاخر تقوايي بيشتر نمايان شد؛ فيلمي كه داستانش را استادانه روايت ميكند و كارگردانياش در سطحي فراتر از اندازههاي سينماي ايران قرار دارد. ناخدا خورشيد جزو آثار كلاسيك تاريخ سينماي ايران است و كنار «گوزنها»ي كيميايي و «باشو غريبه كوچك» بيضايي جزو بهترينهاي اين سينماست.
سكانس برگزيده: ناخدا خورشيد از معدود فيلمهاي ايران است كه حتي يك سكانس متوسط و معمولي هم ندارد. بههمين دليل انتخاب هر فصلي از فيلم ميتواند حكم سكانس برگزيده را داشته باشد. يكي از مثالزدنيترين فصلهاي فيلم ناخدا خورشيد سكانس گفتوگوي 3نفره ناخدا خورشيد (داريوش ارجمند)، مستر فرهان (علي نصيريان) و سرهنگ (فتحعلي اويسي) است.
هنر والاي ناصر تقوايي در گفتوگونويسي و كارگرداني را ميشود در اين سكانس مشاهده كرد.
مستر فرهان قصد دارد ناخدا را راضي كند تا تبعيديها را با لنجش از جزيره خارج كند ولي ناخدا زيربار نميرود. ديالوگها، تركيبي درخشان از جملههاي قصار و گفتوگوهايي ساده هستند. وقتي مستر فرهان در يك قاب دونفره ميگويد: «تو ديگه به حرف منم اعتماد نداري؟» ناخدا جواب ميدهد: «تو تنها حقهبازي هستي كه من به او اعتماد پيدا كردم.» وقتي مستر فرهان اصرار ميكند و ناخدا مصر برتصميم منفياش است دوربين با تراولينگي هوشمندانه چهره ناخدا را به تنهايي در قاب ميگيرد.
نما قطع ميشود به سرهنگ كه از گوشه ايوان حركت ميكند و به ناخدا و مستر فرهان ميپيوندد و به تركيببندي سهنفرهاي ميرسيم كه در عين سادگي، بسيار استادانه است. حالا سرهنگ اصرار ميكند و باز هم جواب ناخدا «نه» است. مستر فرهان پاي خواجه ماجد را كه ناخدا از او كينه شخصي دارد وسط ميكشد ولي باز هم نظر ناخدا تغييري نميكند. مذاكره كه به نتيجه نميرسد تركيببندي صحنه هم عوض ميشود و در نهايت ناخدا صحنه را ترك ميكند. سكانسي كه با ديالوگهاي موجز و ميزانسن استادانه تقوايي با بهترين كلاسيكهاي تاريخ سينما برابري ميكند.
نظر شما